آرتین منآرتین من، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

آرتین... مرد کوچک خانه ما...

اين روز هاي آرتين

آرتين داخل كمد ماماني آرتين پودر لباسشويي رو ريخته زمين و مي خنده كه دعواش نكنم آرتين خوشگل من من عاشق اين مدلي خنديدنتم.با اينكه شبيه پير مرد ها ميشي!!!! ...
29 ارديبهشت 1393

يادته پسرم؟

 آهاي تموم زندگيم ، بي تو تمومه زندگيم مي دوني ياد چي افتادم كوچولوي من؟؟؟؟؟؟؟ ياد اون موقع كه خيلي كوچيك بودي و موقع خواب اصلا تكون نمي خوردي و خودم به پهلو ميخوابوندمت. ولي الان..... اونقدر توي تخت حركت ميكني و خودت رو به ديواره هاش مي كوبي كه صبح بيدار ميشم ميبينم دست و پات يا كله ات لاي نرده هاي تخت گير كرده.البته كلي بالش دورت چيدم .ولي همه شونو مي ريزي به هم ...
22 ارديبهشت 1393

آرتين 21 ماهه

آرتين خوشگلم اين روزها تلاش ميكنه براي حرف زدن . و من با هر كلمه اي كه ميگه كلي جيغ و داد ميكنم و ذوق ميكنم. همچنين خودش به تنهايي ليوان آب رو سر ميكشه بدون اونكه آب بريزه رو لباسش. صبح روزهايي كه من تعطيلم حدود ساعت 9 بيدار ميشه و توي تخت آواز ميخونه با خودش حرف مي زنه و كاري به كار من نداره .بعضي وقتها آروم ميگه : ماما ! اگه جواب ندم كاري نداره و اونقدر داخل تختش بازي ميكنه تا من بيدار بشم. يه همچين پسر فهيمي دارم من ....دو سه بار همراه من و باباش رفته پارك و از سرسره و تاب خيلي خوشش اومده و آخر سر با گريه بر مي گرده خونه. لغتنامه آرتين : ماما - بابا - مامايي ( مامان من ) - بابايي ( باباي من ) - دا و دايي ( دايي ) - نا ( آنا )...
7 ارديبهشت 1393

من دختر بهارم

  ا مروز جمعه 29 فروردين تولد من بود.من اين روز رو اول به خودم تبريك ميگم و اميدوارم ساليان سال سايه ام بالاي سر آرتين باشه!!!!  و بعد به مامانم تبريك ميگم كه توي اين روز صاحب دختر ماهي مثل من شده امسال دومين ساليه كه آرتين كوچولو هم توي اين روز كنارمه.خاله نير هم از تبريز اومده بود. شام ماماني اينا مهمون ما بودن و بعد شام هم كيك و .....دوروز ديگه روز مادره . امشب روز مادر رو هم جشن گرفتيم .ماماني اينها برام كادو خريده بودن و ما هم به مناسبت روز مادر به ماماني كادو داديم.باباي آرتين هم كادور روز تولدم و روز مادر رو با هم داد.و كلي بادكنك باد كرده و چسبونده بود به ديوار البته با همراهي آرتين  ...
5 ارديبهشت 1393

روزمادر

سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود مادر      امسال دومين ساليه كه من مادرم. مادر بودن حس قشنگ و عجيبيه .آدم تا تجربه نكنه درك نمي كنه.اينكه يه موجود كوچولو با توانايي هاي حداقل كه فقط با چشمهاي كوچولوش نگاهت ميكنه و با دستهاي نازش انگشت هات رو فشار ميده، نه ميتونه بشينه ، نه مي تونه راه بره ، نه دندون داره غذا بخوره ، نه مي تونه حرف بزنه ،به تو سپرده ميشه و تو براش مادري مي كني و هر روز شاهد بزرگ شدنش ، قد كشيدنش ، نشستنش ،دندون در آوردنش ، بدو بدو كردنش هستي و با هر كارجديدش كلي ذوق مي كني و قربون صدقه اش ميري . .بهترين لحظه وقتيه كه براي اولين بار بهت ميگه مادر و ...انگار تمام دنيا رو بهت ميدن..... و ا...
31 فروردين 1393
1